43.وقتی که نسبتهایی به پیامبران و سایر بزرگان دین داده شود که خود آنها به آن معتقد نبوده اند و با کلام خدا مغایرت دارد. این پوزیشن را غلو میگویند. در طول تاریخ غالیان زیادی بوجود آمده اند. هم اکنون هم آثار غلو در مذاهب اسلامی زیاد است. مثلا خود پیامبر محمد در قرآن میگوید که من بشری مثل شما هستم. من غیب نمی دانم. من فقط از وحی تبعیت میکنم. اما عده ای کاسه از آش داغتر بعد از مرگ پیامبر می آیند و میگویند نه اینطوری نیست و پیامبر همه اینها را داشته است!
به همین خاطر خدا، در این گونه موارد که مورد سوء استفاده غالیان قرار می گیرد؛ صراحتا به پیامبر دستور میدهد که خودت از زبان خودت اینها را بگو.
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿۱۱۰﴾
بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى شود که خداى شما خدایى یگانه است پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد (۱۱۰)
قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ ﴿۵۰﴾
بگو به شما نمى گویم گنجینه هاى خدا نزد من است و غیب نیز نمى دانم و به شما نمى گویم که من فرشته ام جز آنچه را که به سوى من وحى مى شود پیروى نمى کنم بگو آیا نابینا و بینا یکسان است آیا تفکر نمى کنید (۵۰)
اینجور آیات قرآن صراحتا ، از زبان پیامبر صحبت میکند و صراحتا و با زبان ساده عربی، پیامبر را یک بشر عادی و یک فردی که علم غیب نمی داند، معرفی میکند. اگر هم خدا از طریق وحی، مطلبی از غیب را به پیامبر وحی کند؛ دیگر غیب نیست و به یک مطلب ظاهری تبدیل میشود. (عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا ؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ)
قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَدًا ﴿۲۵﴾
بگو نمى دانم آنچه را که وعده داده شده اید نزدیک است یا پروردگارم براى آن زمانى نهاده است (۲۵)
عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا ﴿۲۶﴾
داناى نهان است و کسى را بر غیب خود آگاه نمى کند (۲۶)
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿۲۷﴾
جز پیامبرى را که از او خشنود باشد که [در این صورت] براى او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت (۲۷)
لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا ﴿۲۸﴾
تا معلوم بدارد که پیامهاى پروردگار خود را رسانیده اند و [خدا] بدانچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزى را به عدد شماره کرده است (۲۸)
در واقع خدا در جمله خودش که میفرماید پیامبر علم غیب نمی داند؛ همه جوانب را در نظر گرفته است. نکاتی از غیب که بر پیامبر وحی میشده است؛ دیگر غیب نبوده است و از حالت خارج میشده است و در واقع ظهور میکرده است. پس پیامبر وحی نمیدانسته است و از آن اطلاعی نداشته است.
متاسفانه احادیث زیادی به پیامبر نسبت داده شده است.
مثلا حدیث عشره مبشره و یا کشته شدن عمار و ... که یک علم غیب است ؛ در حالیکه خدا
صراحتا در قرآن می فرماید که پیامبر علم غیب نمیداند. چیزی از غیب که نازل شود، دیگر غیب نیست. مثلا خدا بارها میفرماید که
ای محمد این مطالبی که گفتم از نباء غیب است که تو قبلا هیچی از آن نمی دانستی.
ذَلِکَ مِنْ
أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا
أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ ﴿۱۰۲﴾
این [ماجرا] از خبرهاى غیب است که به تو
وحى مى کنیم و تو هنگامى که آنان همداستان شدند و نیرنگ میکردند نزدشان نبودى
(۱۰۲)
وقتی که خبر غیبی
نازل شود؛ دیگر از حالت غیب خارج میشود و ظهور می یابد. ولی نکته ای که اینجا به
آن توجه نمیشود این است که ظهور غیب یک طرفه است.
یعنی خدا خودش تصمیم میگیرد که چه خبر غیبی نازل شود و چی نازل نشود. بنابراین
پیامبر نمیتواند موضوع غیب را تعیین کند. بنابراین غیبهایی که از طریق پیامبر گفته
میشود، از طرف خدا تصمیم به ظهور آن گرفته میشود و نه از طرف پیامبر.
بنابراین وقتی
پیامبر میفرماید که من غیب نمیدانم؛ دقیقا و واقعا غیب نمیداند و اگر هم خبر غیبی
بر او نازل شود؛ به اراده خودش نبوده است بلکه به اراده خداست. این یعنی دقیقا و
صد در صد پیامبر هیچ علم غیبی نمیداند.