35.بعضی مسلمانان سنتی خیلی واضح دستورات خدا را زیر پا میگذارند. یکی از این موارد تشویق به کودک همسری است. این مورد متاسفانه از احادیث اخذ شده است و ربطی به قرآن ندارد. مثلا حدیث دارند که فلان دختر در تاریخ اسلام در سن شش سالگی ازدواج کرده است؛ پس این به عنوان یک قانون ثبت میشود. در حالیکه توجه نمی کنند که خدا در قرآن در مورد ازدواج چی فرموده است. بیایید اهداف ازدواج در قرآن را بررسی کنیم.
وَابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ یَکْبَرُوا وَمَنْ کَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَنْ کَانَ فَقِیرًا فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا ﴿۶﴾
و یتیمان را بیازمایید تا وقتى به [سن] زناشویى برسند پس اگر در ایشان رشد [فکرى] یافتید اموالشان را به آنان رد کنید و آن را [از بیم آنکه مبادا] بزرگ شوند به اسراف و شتاب مخورید و آن کس که توانگر است باید [از گرفتن اجرت سرپرستى] خوددارى ورزد و هر کس تهیدست است باید مطابق عرف [از آن] بخورد پس هر گاه اموالشان را به آنان رد کردید بر ایشان گواه بگیرید خداوند حسابرسى را کافى است (۶)
خدای مهربان در آیه بالایی می فرماید که یتیمان اگر به سن بلوغ و نکاح رسیدند (بَلَغُوا النِّکَاحَ) و به سن رشد (رُشْدًا) رسیدند. آنگاه اموالشان را به آنان برگردانید. همچنین خدای مهربان در آیات دیگر هدف از ازدواج را ایجاد مودت بین زوجین بیان فرموده است و این نشان میدهد که طرفین ازدواج باید کامل به سن رشد و نکاح رسیده باشند و هدف ازدواج را هم بدانند. به نظر شما یک بچه شش ساله چنین چیزهایی را میداند و اصلا یک بچه شش ساله به سن بلوغ نکاح رسیده است!
دوری از قرآن و مهجور گذاشتن آن، اینچنین احادیث را رسوا میکند. حتی در بعضی فرهنگها، میگویند که عقد دختر عمو و پسر عمو را در آسمانها بسته اند! دروغ به این بزرگی را به آسمانها نسبت میدهند و از خدا نمی ترسند. حدیث و سنت و فرهنگ غلط گذشتگان بعضی از مسلمانان را به اوج انحطاط کشانده است. اصلا به ما چه ربطی دارد که گذشتگان در چه سنی دختران و پسران را به عقد یکدیگر در آورده اند. دستور خدا در قرآن ثابت میکند که دختر و پسر زمانی که به سن بلوغ و رشد و سن نکاح رسیده باشند و طرفین هدف از ازدواج را بدانند و فلسفه ازدواج را بدانند؛ آنگاه با رضایت و طیب خاطر طرفین میتوان برای آنها عقد نکاح جاری کرد. وادار کردن دختران خردسال به ازدواج، بسیار زشت و قبیح است زیرا آن دختر اصلا نمیداند رشد چیست و اصلا نمیداند نکاح چیست و اصولا چیزی در این موارد نمیداند. و این دقیقا مثل زنده به گور کردن دختران است.
27.خدای مهربان برای هیچ مردی دو قلب قرار نداده است. این مطلب در آیه زیر بیان شده است.
مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ ﴿۴﴾
خدا براى هیچ مردى در درونش دو مرکز احساسات ننهاده است و آن همسرانتان را که مورد ظهار قرار مى دهید مادران شما نگردانیده و پسرخواندگانتان را پسران [واقعى] شما قرار نداده است این گفتار شما به زبان شماست و[لى] خدا حقیقت را مى گوید و او[ست که] به راه راست هدایت مى کند (۴)
این آیه نکات جالبی در بر دارد؛ آیه در مورد زنان صحبت نمی کند و در مورد مردان صحبت میکند. این نشان میدهد که زنان ممکن است که دو قلب داشته باشند. البته باید توجه کنیم که قلب در قرآن به معنای مرکز احساسات و مرکز دگرگونی است و در این آیه به معنای قلب فیزیکی که خون را به بدن پمپاژ میکند، نیست. در این آیه نکات جالبی نهفته است. این آیه به ما نشان میدهد که چرا شهادت دو زن ، یک شهادت بحساب می آید. البته این یک نقطه ضعف برای زن نیست؛ بلکه یک تفاوت بین زن و مرد است. بطور مثال اگر یک زن بین چندین فرد باشد و آن افراد در مورد یک موضوع خاص مثلا تجاری و یا یک موضوع روز صحبت کنند؛ آن زن در بین آنان در بیشتر موارد پنجاه درصد توجه اش را به موضوع اختصاص میدهد؛ زیرا از نظر او ضرورتی برای این همه توجه نیست. بنابراین در یک موضوع و یا حادثه پیش آمده، نمی توانند دقیق شهادت دهند و بنابراین خدا شهادت دو زن را مقیاس قرار داده است تا که به کسی ظلم نشود. این که به کسی ظلم نشود، از نظر خدا اهمیتش بیشتر از مسائل دیگر است. زنان در مسائل اجتماعی تمام توجه و احساسات خود را به موضوعات مورد علاقه خویش منعطف میکنند و نسبت به مسائل دیگر توجه کامل و کافی نمی کنند. به همین خاطر مرکز احساسات و دگرگونی زنان ممکن است که دو سویه باشد. برای مثال، بخاطر نگهداری از اولاد خویش، ممکن است که شرایط نامناسبی را پیش شوهر تحمل کنند و حتی بطور نصفه نیمه هم احساسات خود را به آن متمایل کنند. بخاطر احساسات دو سویه ، خدا میفرماید که صفات رذیله مسخره کردن و عیبگذاری بر دیگران ، بیشتر در کمین زنان است؛ به همین خاطر در آیه زیر این خطر بزرگ را بطور ویژه برای زنان بیان فرموده است.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۱۱﴾
اى کسانى که ایمان آورده اید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر] را [ریشخند کنند ] شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند (۱۱)
این مطالب از نظر علم روانشناسی هم اثبات شده هستند و ما نمی توانیم بخاطر شعارهای فمینیستی؛ تفاوتهای بین زن و مرد و واقعیتهای اینچنینی را انکار کنیم. بنابراین قبول شهادت دو زن به عنوان یک شهادت؛ بخاطر عدم ظلم و اجحاف و اطمینان در جامعه ست. بنابراین این موضوع یک عیب برای زنان بحساب نمی آید و بلکه خدا اینطوری آنان را خلق فرموده است. همین تفاوت احساسات باعث میشود که یک زن و یک مرد زیر یک سقف سالها بتوانند باهم زندگی کنند؛ فارغ از تفاوت عقاید و احساسات.