نکته های قرآنی

نکته های قرآنی

دراین مقاله ، نکات قرآنی بررسی میشود و سنتها و آیینهای غلط به نقد گذاشته میشوند.
نکته های قرآنی

نکته های قرآنی

دراین مقاله ، نکات قرآنی بررسی میشود و سنتها و آیینهای غلط به نقد گذاشته میشوند.

دانلود

بنام خدا بخشنده مهربان

مجموعه مقالات جادوی شیاطین در یک فایل زیپ شده را میتوان از این لینک دانلود کرد.

پیامبر غیب نمی داند

43.وقتی که نسبتهایی به پیامبران و سایر بزرگان دین داده شود که خود آنها به آن معتقد نبوده اند و با کلام خدا مغایرت دارد. این پوزیشن را غلو میگویند. در طول تاریخ غالیان زیادی بوجود آمده اند. هم اکنون هم آثار غلو در مذاهب اسلامی زیاد است. مثلا خود پیامبر محمد در قرآن میگوید که من بشری مثل شما هستم. من غیب نمی دانم. من فقط از وحی تبعیت میکنم. اما عده ای کاسه از آش داغتر بعد از مرگ پیامبر می آیند و میگویند نه اینطوری نیست و پیامبر همه اینها را داشته است!

به همین خاطر خدا،  در این گونه موارد که مورد سوء استفاده غالیان قرار می گیرد؛ صراحتا به پیامبر دستور میدهد که خودت از زبان خودت اینها را بگو.

 

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿۱۱۰﴾

بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى ‏شود که خداى شما خدایى یگانه است پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد (۱۱۰)

 

قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ ﴿۵۰﴾

بگو به شما نمى‏ گویم گنجینه ‏هاى خدا نزد من است و غیب نیز نمى‏ دانم و به شما نمى‏ گویم که من فرشته‏ ام جز آنچه را که به سوى من وحى مى ‏شود پیروى نمى ‏کنم بگو آیا نابینا و بینا یکسان است آیا تفکر نمى ‏کنید (۵۰)

 

اینجور آیات قرآن صراحتا ، از زبان پیامبر صحبت میکند و صراحتا و با زبان ساده عربی، پیامبر را یک بشر عادی و یک فردی که علم غیب نمی داند، معرفی میکند. اگر هم خدا از طریق وحی، مطلبی از غیب را به پیامبر وحی کند؛ دیگر غیب نیست و به یک مطلب ظاهری تبدیل میشود. (عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا ؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ)

 

قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَدًا ﴿۲۵﴾

بگو نمى‏ دانم آنچه را که وعده داده شده‏ اید نزدیک است‏ یا پروردگارم براى آن زمانى نهاده است (۲۵)

 

عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا ﴿۲۶﴾

داناى نهان است و کسى را بر غیب خود آگاه نمى ‏کند (۲۶)

 

إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿۲۷﴾

جز پیامبرى را که از او خشنود باشد که [در این صورت] براى او از پیش رو و از پشت‏ سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت (۲۷)

 

لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا ﴿۲۸﴾

تا معلوم بدارد که پیامهاى پروردگار خود را رسانیده‏ اند و [خدا] بدانچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزى را به عدد شماره کرده است (۲۸)

 

 

در واقع خدا در جمله خودش که میفرماید پیامبر علم غیب نمی داند؛ همه جوانب را در نظر گرفته است. نکاتی از غیب که بر پیامبر وحی میشده است؛ دیگر غیب نبوده است و از حالت خارج میشده است و در واقع ظهور میکرده است. پس پیامبر وحی نمیدانسته است و از آن اطلاعی نداشته است.

متاسفانه احادیث زیادی به پیامبر نسبت داده شده است. مثلا حدیث عشره مبشره و یا کشته شدن عمار و ... که یک علم غیب است ؛ در حالیکه خدا صراحتا در قرآن می فرماید که پیامبر علم غیب نمیداند. چیزی از غیب که نازل شود، دیگر غیب نیست. مثلا خدا بارها میفرماید که ای محمد این مطالبی که گفتم از نباء غیب است که تو قبلا هیچی از آن نمی دانستی.

ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ ﴿۱۰۲﴾
این [ماجرا] از خبرهاى غیب است که به تو وحى مى ‏کنیم و تو هنگامى که آنان همداستان شدند و نیرنگ میکردند نزدشان نبودى (۱۰۲)

وقتی که خبر غیبی نازل شود؛ دیگر از حالت غیب خارج میشود و ظهور می یابد. ولی نکته ای که اینجا به آن توجه نمیشود این است که ظهور غیب یک طرفه است. یعنی خدا خودش تصمیم میگیرد که چه خبر غیبی نازل شود و چی نازل نشود. بنابراین پیامبر نمیتواند موضوع غیب را تعیین کند. بنابراین غیبهایی که از طریق پیامبر گفته میشود، از طرف خدا تصمیم به ظهور آن گرفته میشود و نه از طرف پیامبر.
بنابراین وقتی پیامبر میفرماید که من غیب نمیدانم؛ دقیقا و واقعا غیب نمیداند و اگر هم خبر غیبی بر او نازل شود؛ به اراده خودش نبوده است بلکه به اراده خداست. این یعنی دقیقا و صد در صد پیامبر هیچ علم غیبی نمیداند.

ظاهرسازی

42.ظاهرسازی و نمادسازی، قاتل اخلاص در دین است. گاهی پیروی از بزرگان دین، به ظاهرسازی و نمادسازی و میانبرسازی منتهی میشود. بعضی از مردم فیلمها و اشعار و سخنرانیهای بزرگان خویش را همراه با موسیقی گوش میدهند و احساسات خود را تحت تاثیر قرار میدهند. بعد از آن خیال میکنند که مثل آنان شده اند و دارند راه آنان را ادامه میدهند! حتی گاهی بعضی از آنان سعی در سرودن اشعار مثل آنان دارند تا که شبیه آنان شوند. خود شبیه سازی مثل بزرگان دین، آنچنان در میان مسلمانان رواج دارد که دین به یک سری نمادها و ظواهر تبدیل شده است. ریش گذاشتن، لباس کوتاه، یک سری اذکار، نشستن، خوابیدن ، راه رفتن مثل بزرگانشان و... در بین مسلمانان به عنوان نشانه های یک مسلمان پذیرفته شده است. غافل از آنکه اینها همگی ظواهر هستند و حتی جزو دین هم نیستند. خدای مهربان انسان را مجبور به پیروی از کسی در ظواهر نکرده است. به همین خاطر خدا بعد از ذکر پیامبران پیشین میفرماید که :

 

أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ ﴿۹۰﴾

اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است پس به هدایت آنان اقتدا کن بگو من از شما هیچ مزدى بر این [رسالت] نمى‏طلبم این [قرآن] جز تذکرى براى جهانیان نیست (۹۰)

 

خدا در آیه میفرماید که اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است پس به هدایت آنان اقتدا کن. خدا میفرماید که در پیروی از بزرگان، به هدایت آنان اقتدا کن. نه اینکه مثل آنان راه بروی و یا مثل آنان ریش بگذاری(اصلا اینجا زیر سوال بردن ریش گذاشتن و یا طریقه لباس پوشیدن مد نظر نیست و این یک مساله کاملا شخصی و سلیقه ای است و ربطی به دین ندارد). خدا هیچوقت نگفته است که در ظواهر آنان را پیروی کنید. بلکه خدا فرموده است که از هدایت آنان پیروی کن. اما سلفی ها در ظواهر خود را شبیه مردم قرن اول هجری میکنند؛ در حالیکه نمیدانند که ابولهب و ابوجهل و دیگر اعراب هم از اینگونه لباسها (عمامه و عبا و ...) میپوشیدند و این گونه لباس پوشیدن و ظاهرسازی مربوط به فقط پیامبر و صحابه نبوده است. سلفی ها حتی فرهنگ خویش را هم تغییر میدهند و ظاهر خود را شبیه به قرن اول هجری درست میکنند. اینها نمادسازی و ظاهرسازی است و به نوعی پیروی از شیطان است. مذهب شیطان به نوعی نمادسازی است. افرادی که وارد این گونه فرقه ها میشوند، با نمادسازی ها فکر میکنند که از پیامبر و سایر بزرگان پیروی میکنند. جالب است که اغلب آنان بعد از طی این مرحله به فکر امر به معروف و تشکیل حکومت می افتند! در حالیکه بندگان مخلص خدا دنبال حکومت و برتری جویی نیستند.

 

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿۸۳﴾

آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى‏ دهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است (۸۳)

 

اجبار کردن سننی که خودتان آن را رعایت میکنید به دیگران؛ نشان از خوبی نیست؛ بلکه نشان از تکبر بزرگ دارد. رعایت کردن چندین نکته در مورد طهارت و ظواهر کسی را با ایمان و با تقوا نمی کند؛ در عوض او را متکبر پرورش میدهد. هرکدام از این گروهها چنان به روش و سنت خویش می نازند و آنچنان سرخوشند که فکر میکنند بهشت برای آنها تقسیم شده است و از این به بعد موظفند که دیگران را وارد بهشت کنند!

اختلاف گذاشتن بین پیامبران

41.واقعا اگر کسی بخواهد که با تمام وجودش خدا را دوست داشته باشد و فقط به او دل ببندد؛ اعتقادات موجود در حدیث و سنت سد راه او خواهند شد. زیرا حدیث و سنت اسامی و شخصیتهای غیر خدا را تا حد یک الهه بزرگ کرده است. چرا تا این حد بین هدف قرآن و هدف حدیث تفاوت است؟ در کتاب سیره نبوی ذکر شده است که پیامبر سایه نداشت و حین راه رفتن، یک ابر همیشه همراه او بوده است! اگر برای یک فرد این احادیث را بخوانید، از کنار آن میگذرد؛ ولی این قضایا همچنان در ضمیر ناخودآگاه او میماند و اصلا شوخی نیست. ذهن آدمی در مواقع اضطراری بین دو قطعه ناهمگون ، هماهنگی ایجاد میکند و با یک تضاد میماند و تسلیم نمیشود (با این کار از حالت تسلیم خدا بودن خارج میشود). بنابراین یک مسلمان پیرو حدیث و سنت در قرآن میخواند که پیامبر محمد بشری بوده است مثل سایر بشر؛ ولی در حدیث خوانده است که او سایه نداشته است؛ هماهنگی بین این دو قضیه بسیار مشکل است و ذهن آدمی هنگ میکند. حتی هم اکنون هم که در فیلمهای پیامبران که ساخته میشوند، همه پیامبران را نشان میدهند بجز پیامبر محمد! آیا این احتلاف گذاشتن بین پیامبران الهی نیست؟ یکی از اصول ایمان اختلاف نگذاشتن بین پیامبران است(لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ).

 

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿۲۸۵﴾

پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است‏، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده‏ اند (و گفتند:) (میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمى‏ گذاریم‏) و گفتند: (شنیدیم و گردن نهادیم‏، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاریم‏) و فرجام به سوى تو است‏.) (۲۸۵)

 

مسلمانان با عدم رعایت این موارد، بدون آنکه متوجه شوند؛ عملا شرایط ایمان خویش را لغو میکنند و علاوه بر آنکه مسلمان بودن خود را از دست میدهند؛ بلکه ایمان خویش را هم ناقص میکنند.

معنای ذکر خدا

40.گاهی بعضی احادیث یافت میشوند که مثلا توصیه میکنند که اگر فلان ذکر را 1000 مرتبه تکرار کنی ؛ وارد بهشت میشوید! و یا اگر 100 بار فلان دعا را تکرار کنید؛ صواب صد حج برای شما نوشته میشود! این گونه احادیث بر طبق هیپنوتیزم کردن روان افراد پیش میروند و شیاطین به این طریق روان افراد را در اختیار می گیرند. وقتی حرف از ذکر خدا میشود؛ به معنای این نیست که فرد مکررا و پشت سر هم بگوید الله الله. بلکه این است که در همه احوال و کارها، خدا را بیاد آورید و او را ذکر کنید. دانشمندان علم روان ثابت کرده اند که با تکرار یک کلمه پشت سر هم؛ بعد از تکرارهای زیاد، معنای کلمه در ذهن گم میشود و بعد از تکرار زیاد یک کلمه؛ معنای کلمه از ذهن فرد میپرد و ذهن وارد فضای دیگری (فضای آلفا) میشود و کنترل ذهن دست اجنه می افتد. دراویش بر همین اساس؛ با تکرار یک کلمه و تکرار حرکات خاصی مکررا؛ ذهن و روان خویش را دست اجنه می سپارند و بر همین منوال کنترل بدن خویش را دست شیاطین و اجنه می دهند و آنان هم کارهای مسخره ای روی بدن آنان اجرا میکنند و به این ترتیب مردم را فریب میدهند و البته مهمتر از همه این است که خود را فریب میدهند. آنان قبل از همه سرسپردگی خویش را نسبت به شیخ و مرشد خویش ثابت میکنند و بجای اینکه بنده خداباشند، بنده شیخ و یا حدیث میشوند.

البته معنای زندگی ما انسانها هم بعد از تکرار مکررات، به حالت خاصی میرسد که خطرناک میشود. به همین خاطر باید هر از چند گاهی تغییراتی در روان خویش دهیم و آن را از حالت سکون و تکرار خارج کنیم. عبادت واقعی خدا روح و روان ما را از این خطر نجات میدهد. اینگونه احادیث که به تکرار کلمات و جملات پشت سر هم ، پاداش بهشت و یا حج و ... در نظر می گیرند ؛ کم نیستند. اما معلوم نیست که چرا یک نمونه از این پاداشها در قرآن نیست. خدا به عمل صالح پاداش میدهد ولی اینگونه احادیث به تکرار یک سری جملات و کلمات!

همانطور که میبینید خطر حدیث و سنت بسیار بیشتر از آنی است که ما فکر میکنیم. دقیقا ریشه خدا پرستی را هدف گرفته اند.